جدول جو
جدول جو

معنی شاه اجاق - جستجوی لغت در جدول جو

شاه اجاق
(اُ)
دهی از دهستان بخش حومه شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَُطْ طا)
لقب دیگر مؤمن الطاق است و این لقبی بود که پیروان او بجای شیطان الطاق بدو میدادند. (از تکملۀ ابن الندیم چ مصر)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
فرزند مبارزالدین محمد بن امیر مظفر بن منصور بن پهلوان حاجی است. 53 سال عمر کرد و 25 سال سلطنت نمود و در سال 786 هجری قمری درگذشت. حافظ شیرازی در تاریخ فوت او گوید:
جانش غریق رحمت خود کردتا بود
تاریخ این معامله رحمن لایموت.
حافظ.
اشعار فارسی و عربی سروده است که سعدالدین انسی آنها را گردآوری کرده و مقدمه ای برآن نگاشته است و دیوان او در بمبئی بچاپ رسیده است. وی قسمت بیشتر از مدت سلطنت خود را بدفع مخالفان گذرانده است و اغلب در این زدوخوردها که با برادران یا برادرزادگان خود داشته فاتح بوده است. شاه شجاع از طرف مادر منسوب به قراختائیان کرمان است و قسمتی از سپاهیان او نیز ترک و سلسلۀ او جانشین اتابکان فارس بود. شاه شجاع مردی فاضل و شاعر و شعردوست و ادب پرور و نزد قاضی عضدالدین ایجی و جمعی دیگر ازعلمای وقت تحصیل کرد و در نه سالگی قرآن را حفظ کرد و در اقامۀ شعایر دینی جد بلیغ داشت. شاه شجاع دارای خطی زیبا نیز بود و مدرسه ’دارالشفاء’ شیراز را تأسیس کرد و سید شریف جرجانی را مأمور تدریس دانشجویان کرد و خود او هم اغلب در حوزۀ درس مولانا قوام الدین حاضر میشد و در نشر اصول مذهب تسنن پرداخت و بروش پدر خویش با خلفای فاطمی مقیم مصر بیعت کرد مخصوصاً در سال 770 هجری قمری علمای دینی را واداشت که در قبول بیعت ’القاهر بالله محمد بن ابی بکر’ نامه ها بنوشتند و نام این خلیفه را در خطبه ها داخل کردند. و ممدوح حافظ شیرازی و معاصر عماد فقیه نیز بوده است. (الذریعه ج 9 ص 499) (مجمع الفصحاء ج 1 ص 35) (حافظ شیرین سخن تألیف معین ص 233 به بعد). و رجوع به جلال الدین ابوالفوارس بن مبارزالدین... شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی بزرگ که از مرو شاهجان گذرد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شه جان، نام جایی است که آن را مرو گویند و شهجان نیز خوانند، (شرفنامۀ منیری)، نام ولایت مرو باشد، (جهانگیری)، نام ولایت مرو باشد و مرو شهری است قدیم از خراسان، (برهان قاطع)، مؤلف انجمن آرا نویسد: مرو را گویند آن را مرو شه جان نیز گفته اند، مرو اعظم بلاد خراسان بود و در میان مرو و نیشابور هفتاد فرسخ است و تا سرخس سی فرسخ و تا بلخ یکصد و دوازده فرسخ وگفته اند که شاهجان و شهجان از برای جلالت مرو گفته اند که بمنزل جان پادشاه است و ظن من این است که مرو شاه جهان بوده نه شاه جان است و حدیث نبوی
در تعریف مرو مروی است و گفته اند بنای آن از ذوالقرنین بود وتهمورس آن را عمارت کرده و هعای بنت اردشیر بهمن در آنجا بناها کرده و در اسلام بریده بن الخصیب صحابی آنجا را تصرف کرده و همانجا درگذشته و مدفون گشته است و مدتها دارالملک مأمون عباسی و سلاطین سلاجقه بود و سلطان سنجر در آنجا مدفون است و خزاین متعدد بر جامع آن موقوف بوده است، و در ورود لشکر تاتار خرابی بسیار دید و منهدم شده است و در این روزگار در تصرف امرای بخارا است، (انجمن آرا) (آنندراج)، و امروزه جزء روسیۀ است:
شد آواز نشاط و شادکامی
ز مرو شاه جان تا بلخ بامی،
نظامی،
رجوع به مرو و مروشاهجان شود
لغت نامه دهخدا